پژوهش و نگارش : مسعود اسپنتمان
sepitemann@yahoo.com

اُرُد بزرگ میگوید: شاگردانی که بدون نوآوری! همواره سخن استاد خویش را تکرار میکنند، هیچگاه برای خود و استادشان فر و شکوهی به ارمغان نمی آورند. همیشه آنکس که با شما هم آوا میشود و سخن شما را بازگو میکند، نمیتواند هم اندیش شما نیز باشد. [از این رو] نقد و ارزیابی بی کینه، پاداشی است که ارزش آن را باید دانست.

در راه شناخت اندیشه های حقیقی اُرُد بزرگ، دانش هرمنوتیک به ما یادآوری میکند که بایسته نیست هر تفسیری بر نوشته ای همان را بازگو کند که نویسنده ی آن نوشته در اندیشه داشته است؛ زیرا نویسنده در نوشتن آنچه در اندیشه دارد تا اندازه ای توانایی دارد؛ و به همین شوند شدنی است که تفسیرگران یک نوشته گزارش های گوناگونی از آن نوشته بر جای بگذارند. این چندگانگی تفسیر، هرگز نمیتواند دشمنی تفسیرگران را با یکدیگر در پی داشته باشد؛ زیرا آنجا که سخن از دانش به میان می آید، پی ورزی جای خود را به آسان نگری و تاب آوردن یکدیگر میدهد.

اکنون برای کاستن از خطای اندیشه و نزدیکی به ژرفای اندیشه ی اُرُد ناچاریم که از دالان تو در توی گفتار او بگذریم تا به روشنایی برسیم؛ یا به گفته ی آسان تر بایسته است اُرُد را آنگونه که خود در گفتارش مینمایاند، باز شناسیم. در دیدگاه نامه ی «اُرُد، مردی با سه بُعد و یک برآیند» خواندیم که برای شناخت اُرُد بایسته است تا گفتار او را با چاشنی میهنی تفسیر کنیم. واقعیت از این قرار است که برای اُرُد، سخن گفتن از دیدمانهای گوناگون هستی و پژوهش درباره ی چندی و چونی پدیده ها آنگونه که فیلسوفان آن را خوش میدارند، در پایه ی نخست اهمیت جای نمیگیرد. او بیش از هر چیز به آن دسته از دیدمان ها علاقمند است که برای میهن او کاربُرد داشته باشند؛ اُرُد آن هنگام که گزاره ی «بازآفرینی سنت ریش سفیدی» را در اندیشه میپروراند از ریشخندها و برچسب هایی که در آن نوگرایان تیره پرست او را واپسگرا میخوانند نمیهراسد؛ زیرا او کاربُردها را بر نویی ها و کهنگیها برتری میدهد.

دیدمان اُرُد به هستی بر درکی شهودی استوار است، که نشانگر بینش اشراقی او به هستی است. اُرُد فیلسوف نیست(1)، و اندیشه هایش را به وارون فیلسوفان باختری، بر پایه ی استدلال های عقلی بنا نکرده است، زیرا اُرُد بر آن است تا بیش از عقل، قلبتان را نشانه بگیرد. به دیده ی او تنها چیزی پایدار خواهد ماند که ریشه ای سترگ در ژرفای هستی داشته باشد، و اُرُد راه شناخت هستی را گذشتن از گذرگاهی که از قلب آدمی آغازیده میداند.

اُرُد میگوید: «»آنانکه پژوهش کرده اند تنها کمی به داشته های درونی خویش و رازهای کیهانی آشنا شده اند و این رویکرد نمی تواند دستاویزی برای کوچک شمردن دیگر کسان گردد چرا که بسیاری به این رازها پی می برند بی کوچکترین بررسی و پژوهشی، آنها با «کار» و همچنین «نگرش در نمایه های هستی» به بسیاری از ناگفته ها پی می برند»». از این گفته ی اُرُد به آسانی در می یابیم که برای شناخت واقعیت ها، اُرُد نخست بر «تجربه و کار» خویش تکیه میکند. او با «نگرش در نمایه های هستی»، و آمیزش آنها با تجربه های شخصی اش، به بازگویی پرداخته های خویش میپردازد. اُرُد هرگز ایده آلیست نیست، او تنها به چاره یابی های کاربُردی مینگرد، از این رو اندیشه های او با تجربیات اش همانی دارد. او با تن و استخوان می اندیشد. شاید از این دید، همسانی دیگری میان اُرُد و نیچه بیابیم؛ چه بسا اُرُد همانند نیچه، از شاخه شاخه شدن دانش، ناخرسند میباشد، چنین هم هست. اُرُد خود در یکی از گفتارهای به یادماندنی اش به دانش امروز که فر و شکوه بسیار در پی داشته اما توانایی بخشیدن آرامش را به ما ندارد میتازد: ارد بزرگ میگوید: «دانش امروز فر بسیاری در پی داشته است، اما نیروی جاری سازی آرامش به روان ما را ندارد، امنیت را بزرگان خردمند به ما میبخشند». و این بزرگان خردمند آن پرچم داران دانش نوینِ سده ی 17 و 18 و یا راسیونالیستها و خردگرایان سده ی 19 نیستند. زیرا خرد در اندیشه ی اُرُد -که همسو با اندیشه های تا همیشه ی ایرانی است- گونه ای ژرفا اندیشی شهودی است و نه آنگونه که باختریان می اندیشند «توانایی پی گیری استدلال تا رسیدن به هدف». اُرُد از خرده نگری بیزار است، زیرا از دید او نگرایی به خرده ریزهای دانشیک، پسرفت اندیشه را در پی می آورد. ارد می گوید : «وابستگی زیاد به دانستن اخبار و رویدادهای پرآکنده جهان ، پسرفت ما را به ارمغان می آورد. کسی که اندیشه اش بازیچه اخبار و رویدادهای گوناگون است هیچ گاه به آرمان و هدف زندگی خویش نمی رسد»

یکی دیگر از ویژگیهایی که اُرُد را در میان اندیشمندان کنونی ایران ویژه میسازد، ساختارشکنی دلاورانه ی اوست. اُرُد همانگونه که «ج.پ.استرن» درباره ی نیچه نوشته است، همواره از خواستگاه های نو در راه اندیشه گام بر میدارد و در تلاش برای دستیابی به آگاهی بیکران است. در حالی که مارکس و فروید کمتر چیزی نوشته اند که نتیجه ی هوش و خرد آزاد باشد. اُرُد در اندیشه نیست تا گفتارش را ولو به زور چماق در مغزتان فرو کند، همچنین هیچکس به اندازه ی او بر «قیچی اندیشه(2)» نفرین نمیفرستد که دیدمان «کهکشان اندیشه» او گویای درستی این تفسیر است. او بر این باور است که راستی هر اندیشه خود را مینمایاند چرا که ناراستی ها خود رو به مرگند. «اُرُد: اگر پنداری توان پیش بردن ما را نداشته باشد همان به که زودتر رهایش کنیم». او بر فرهمندی میبالد و از مصادره ی اندیشه به سود گروهی ویژه خواه دیوانسالاران و رسانه ها باشند، خواه ریش سفیدان بی اندیشه، گریزان است.

«ریش سفیدی، داراترین به اندیشه است»

«رسانه تنها میتواند پژواک ندای مردم باشد، نه اینکه به مردم بگوید، شما چه بگویید که خوشایند ما باشد»

«وقتی ناگهان رخداد مهمی از درون دیوانسالاری کشور به رسانه ها کشیده میشود، نکته ی بسیار مهمتری از دید همگان پنهان میگردد». او تفسیرهای گوناگون را بر میتابد، چرا که بر این باور است که میهن دوستی خواستی همگانی است که از سوی هیچ گروهی مصادره شدنی نیست؛

اما برای گِردآوری گفتارمان از آغاز تا کنون به بازگو کردن یکی دیگر از همانی های ابزار اندیشه ی اُرُد با نیچه فیلسوف آلمانی میپردازیم. نیچه با نوشتن کتاب «چنین گفت زرتشت» پایان دوران خردگرایی(3) و آغاز دوران اشراق نگری خویش را فراخوان داد و با این کار خرده نگران را بر آن داشت تا فرآورده های اندیشه ورانه ی او را در این دوران، میوه ی زوال خرد فیلسوفانه ی او بدانند. اُرُد نیز اندیشه هایی را ارزش مینهد که برآیندی با آسمان داشته باشند. برای اُرُد، اندیشیدن به صرف اندیشیدن البته که بد نیست، اما ارزش آنچنانی نیز ندارد. اندیشه های ارزشمند از دید اُرُد آنانند که توانایی برآزندگی میهن را داشته باشند. زیرا به دیده ی اُرُد، میهن آن والاترین چکیده ی هستی است که همه ی ویژگیهای جغرافیایی، انسانی، اجتماعی و فرهنگی در آن یگانه میشوند و خود را در نام او جلوه گر میسازند؛ این فرآیند در هیچ کجای گیتی به بوندگی ایران روی نداده است. کشوری که مرزهای فرهنگی اش با مرزهای جغرافیایی کهن او یگانه گشته است.

«خدا ما را نگاهبانی کند از اندیشه هایی که آدمیان تنها به نیروی عقل می اندیشند؛ آنکس که سُرودی جاودان میسُراید، از مغر استخوان می اندیشد (ویلیام.ب.ییتز)»

………………………………………………………………………………………………………………………………… (1) در اندیشه ی ایرانیان از دیرباز «فیلسوفی»،  پیشه ای نیک به شمار میرفته؛ پیشه ای که برای ورزندگانش نامی نیک بر جای گذاشته است. اما باید دانست، از روزی که فلسفه در باختر زمین پهنه گسترده، دسته بندی دانشها به ما این پروانه را نمیدهد که هستی فلسفه را به بیرون از آنچه در درون خود دارد فرافکنیم. به گفته ی دیگر فلسفه دانی، چارچوبی را تحمیل میکند که هرچه فراتر از این چارچوب است را خودی نمیداند. از این رو، نامیدن اُرُد به عنوان فیلسوف گونه ای خطای دید و لغزش اندیشه است.  اُرُد «حکیمی» برخوردار از حکمت و بینش است. سلاح او فلسفه نیست. حتا شایسته است بدانیم، فلسفیدن برای او در پایه ی نخست اهمیت نیز جای نمیگیرد. خویشکاری اُرُد در آن است تا با به کار بردن حکمت خویش، برای آینده ی میهن خود، راهکاری شایسته بیاندیشد.

(2) منظور سانسور اندیشه های آزاد است.

(3) خردگرایی در باختر زمین با آنچه خردگرایی خاوری مینامیم و آمیزه ایست از اندیشه و اشراق رویکرد دوگانه دارد. عقل سرخ در اندیشه ی سهروردی نماد خردگرایی اشراقی است.